چـرنــد و پـرنــد

چرند و پرند / طنز / مهمل /...

چـرنــد و پـرنــد

چرند و پرند / طنز / مهمل /...

گوهر

 

سیلام عزیزان عزیز تر از جان (آووووو)!!!

بعد از چند هفته دوری این اولین جمعه و اولین حرف حساب وب لاگه از این به بعد سعی میکنم جمعه ها رو لنگ نکنم.

هر کی طالبه با نظرش منو  دلگرمی بده   (دعای فرج یادتون نره). بازم از دوستایی که لطف کردن و اینجا ویو کردن و اظهار نظر کردن ممنونم  

و اما بعد...

مرد زاهدی که در کوهستان زندگی می کرد، کنار چشمه ای نشست تا آبی بنوشد و خستگی در کند.

سنگ زیبایی درون چشمه دید. آن را برداشت و در خورجینش گذاشت و به راهش ادامه داد

در راه به مسافری برخورد کرد که از شدت گرسنگی با حالت ضعف افتاده بود. کنار او نشست و از داخل خورجینش نانی بیرون آورد

و به او داد

مرد گرسنه هنگام خوردن نان، چشمش به سنگ گران بهای درون خورجین افتاد. نگاهی به زاهد کرد و گفت:

آیا آن سنگ را به من می دهی؟» زاهد بی درنگ سنگ را درآورد و به او داد مسافر از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید.

 او می دانست که این سنگ آنقدر قیمتی است که با فروش آن می تواند تا آخر عمر در رفاه زندگی کند،

 بنابراین سنگ را برداشت و باعجله به طرف شهر حرکت کرد چند روز بعد، همان مسافر نزد زاهد آمد و گفت:

 «من خیلی فکر کردم، تو با این که می دانستی این سنگ چه قدر ارزش دارد، خیلی راحت آن را به من هدیه کردی.»

بعد دست در جیبش برد و سنگ را در آورد و گفت: «من این سنگ را به تو برمی گردانم ولی در عوض چیز گران بهاتری از تو می خواهم.

                                                     به من یاد بده که چگونه می توانم مثل تو باشم؟ "

 

نظرات 10 + ارسال نظر
m&s جمعه 11 اسفند 1385 ساعت 10:38 http://www.ghorobpaizz.blogfa.com

سلام رفیق
واقعا همینه
چطور می شه اینطوری بود؟
اونم توی این دوره که پول از جون آدم ارزشش بیشتره
رایستی کارت عالیه من که خیلی دوست دارم کارات و
وبلاگ رو با اجازه لینک می کنم

چه فایده من اگر قشنگترین شعرهای عالم را بسرایم و تو با حجب و حیای خود فقط بگویی : خیلی قشنگند ! وقتی که چشم های تو قشنگ تر از شعرهای من هستند و من هیچ وقت نتوانسته ام چشم در چشم تو بدوزم و بگویم : خیلی قشنگند.....
.
.
دلت شاد
ممنون منو لینک گذاشتی منم همین کارو کردم
دلت شاد

زهرا یکشنبه 13 اسفند 1385 ساعت 10:56 http://www.negahearam.blogfa.com

باید تهی شوم
خود را رها کنم
تا از < خود > خالی شوم و <خود>م وجود نداشته باشم تا که خدا بتواند به آن وارد شود
آن وقت
دیده بینا کنم
دل دریا کنم
روحم را اوج بدم
دستم را پر مهرتر کنم مهر بدون قید
قلبم را عاشق کنم عشق بدون چشمداشت
و ...
آنوقت همه اینها به من بخشیده می شه .
من نمی توانی زندگی را بخرم . نمی توانم عشق و حس زیبا شناسی را بخرم. نمی توانم آفرینندگی را بخرم.
کافی است ذره ای درونم را بکاوم تا به گنج برسم گنج و فقط گنج.
ای کاش بتوانم خودم را رها کنم.
تو هم ای دوست
از خود تهی شو.
شاد باشی.
با یه شعر منتظرم.
راستی می تونم شما را لینک کنم؟


امیر یکشنبه 13 اسفند 1385 ساعت 11:10 http://www.amirsiyadat.blogfa.com

درود
میخوام در مورد ۳ مطلبت یکجا نظر بدم :
این مطلب آخری خدایی خیلی باحال بود
در مورد پست قبلی کاش مرجع مطلب را معرفی میکردی چون شخصا میدانم از کدام وبلاگ کپی شده بود !!
... و در مورد ۲ مطلب قبل چرا داستان رو ادامه ندادی ؟ منتظرم .

بهناز یکشنبه 13 اسفند 1385 ساعت 14:25 http://www.antilife.blogfa.com

بهناز یکشنبه 13 اسفند 1385 ساعت 14:29 http://www.antilife.blogfa.com

سلام بازم عالی بود .ما ادما اگه معنی این یه جمله رو می فهمیدیم شاید هیچ وقت از وجود خودمون و از زندگی مون نا امید نمی شدیم .همیشه دست یاری و دوستی همو رو سرمون احساس می کردیم .هیچ وقت به جون هم نمی افتادیم و............ زنده و پیروز باشی

سییییییییییییییییییییلام...این متنتم جالب بوووووووود

امیر سه‌شنبه 15 اسفند 1385 ساعت 17:31 http://www.amirsiyadat.blogfa.com

دوست خوبم درود
با موضوع " آگهی همسر یابی ؛ بروز شدم . شاید بعضی ها فکر کنن هجوه ، ولی این واقعیت جامعه ماست ! متاسفانه .

شمیم چهارشنبه 16 اسفند 1385 ساعت 08:35

اپم

شیدا جمعه 18 اسفند 1385 ساعت 21:10 http://www.shamim-sheyda.blogfa.com/

سلام
دارم وبلاگمو می بندم
هر روز بهم سر بزن
این چند روز تنهام نذار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد